جمعه همراه عمو رحیم
سلام پسری ودختره نازم بازهم آخر هفته شد و قرارشد بریم بیرون ؛اول خواستیم با عمه جون بریم اما متاسفانه براشون مهمان اومد و اونا نتونستن با ما بیان وماهم برای اینکه تنها نباشیم به عمو رحیم و فاطمه جون خبر دادیم واونا هم با کمال میل قبول کردن . قرارشد صبح ساعت 8 بیان خونه ما بریم بیرون صبح زود بیدار شدیم وآماده شدیم وقتی صبح وسایلو گذاشتیم تو ماشین عمو رحیمشون رسیدن وهمه باهم سوار ماشین شدیم وبابایی ماروبرد نزدیک سد یک جنگل بکر بایک رودخونه آب وسکوت جنگل وتنها صدای آب بود وتکون خوردن شاخو برگ ومنم تمام وسیله هارو آماده کردم ویرای صبحانه هم رفتیم همونجا ؛نزدیک یکساعت راه بود اما اونقدر تو ماشین حرف میزدیم که متوجه زمان ن...
نویسنده :
مامانی وروجکها
12:13