دخترم...
خـــــواب می بینـــــم
دنیـــــا مــــال مـــن اســــت
بیــــدار میشـــــوم
و تـــــو تعبیـــرش میکنـــــی
بـــــا چشمـــــانت
من و خواهرم
توی خانه جنگ است
جنگ من با خواهر
پشت بالشتش باز
او گرفته سنگر
خرسی ما با اوست
من تک و تنهایم
می خورد گاهی تیر
توی دست و پایم
من تفنگم جاروست
او تفنگش کفگیر
گوله های جوراب
می شود بمب و تیر
ما به هم ساعت ها
تیر می اندازیم
هردو مان در این جنگ
عاقبت می بازیم
گوش كن، با تو سخن میگو
دخترم! با تو سخن میگویم :
زندگی در نگهم گلزاریست
و تو با قامت چون نیلوفر ـ
شاخه پر گل این گلزاری
من در اندام تو یك خرمن گل می بینم
گل گیسو ـ گل لبها ـ گل لبخند شباب
من به چشمان تو گلهای فراوان دیدم
گل تقوا ـ
گل عفت ـ
گل صد رنگ امید
گل فردای بزرگ
گل دنیای سپید
***
میخرامی و تو را مینگرم
چشم تو آینه روشن دنیای منست
تو همان خرد نهالی كه چنین بالیدی
راست، چون شاخه سر سبز و برومند شدی
همچو پر غنچه درختی، همه لبخند شدی
دیده بگشای و در اندیشه گلچینان باش
همه گلچین گل امروزند
همه هستی سوزند