کودکی...
به دوران کودکیت برگرد
کودک که بودی از زندگی چه میدانستی؟
نگاهت معصوم و خندهای کودکانه ات از ته دل
بزرگترین دلخوشیهایت داشتن اسباب بازی دوستت،پوشیدن گفش بزرگترها
و حتی خوردن یک تکه کوچک شکلات
بچه که بودی حسادت،کینه و نفرت در قلب کوچکت جایی نداشت
دوست داشتنت پاک و بی ریا
بخشیدنت با رضایت
چاره ی ناراحتی ات یک لحظه گریستن
و این پایان تمام کدورتها بود
می خندیدی و در دنیای خودت غرق می شدی!
چه شد؟ بزرگ شدی...؟!!!
نگاهت معصوم و خندهای کودکانه ات از ته دل
بزرگترین دلخوشیهایت داشتن اسباب بازی دوستت،پوشیدن گفش بزرگترها
و حتی خوردن یک تکه کوچک شکلات
بچه که بودی حسادت،کینه و نفرت در قلب کوچکت جایی نداشت
دوست داشتنت پاک و بی ریا
بخشیدنت با رضایت
چاره ی ناراحتی ات یک لحظه گریستن
و این پایان تمام کدورتها بود
می خندیدی و در دنیای خودت غرق می شدی!
چه شد؟ بزرگ شدی...؟!!!
بشمار دانه به دانه اشکهایی را که میریزی..
*کاین اشکها..خون بهای عمر رفته ی من است ..
زمزمه ایی ست مداوم روی لبهایی..
که مدام روی هم میفشارمشان..
تا این بغض لعنتی سر فاش نکند و همچنان تظاهر کنم:من خوبم
*کاین اشکها..خون بهای عمر رفته ی من است ..
زمزمه ایی ست مداوم روی لبهایی..
که مدام روی هم میفشارمشان..
تا این بغض لعنتی سر فاش نکند و همچنان تظاهر کنم:من خوبم
گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم
حالا یک بار از شهر می رویم
یک بار از دیار
یک بار از یاد
یک بار از دل
و یک بار از دست !
آری دیگر گذشت آن زمان . . .
اجازه آقا
من تازه آمده ام
هنوز نمی دانم روی کدام نیمکت بنشینم
توی کدام کتاب دنبال ردپای صداقت بگردم!
من جا مانده ام در اولین برگ
در اولین سطر"ای نام تو بهترین سرآغاز"
شعر عاشقی هیچ حفظ نکرده بودم
یک بار سالها دور، از رو خوانده بودم
که پر از غلط های املایی بود
نتیجه اش یک صفر بزرگ
اجازه آقا
من دوباره آمدم
تا مهربانی دلم را با زندگی جمع بزنم
ضرب در بی نهایت
با دلهای شما تقسیم کنم
من آمده ام
تا یک مثنوی بلند عاشقانه را
برای این کلاس از حفظ بخوانم
فرصتی دوباره می خواهم
من تازه آمده ام
هنوز نمی دانم روی کدام نیمکت بنشینم
توی کدام کتاب دنبال ردپای صداقت بگردم!
من جا مانده ام در اولین برگ
در اولین سطر"ای نام تو بهترین سرآغاز"
شعر عاشقی هیچ حفظ نکرده بودم
یک بار سالها دور، از رو خوانده بودم
که پر از غلط های املایی بود
نتیجه اش یک صفر بزرگ
اجازه آقا
من دوباره آمدم
تا مهربانی دلم را با زندگی جمع بزنم
ضرب در بی نهایت
با دلهای شما تقسیم کنم
من آمده ام
تا یک مثنوی بلند عاشقانه را
برای این کلاس از حفظ بخوانم
فرصتی دوباره می خواهم
بیا با هم هر روز عشق را زندگی کنیم
یادمان نرود طعم نگاه های ترمان....
بیا هر روز که بیدار می شویم پنجره دل را بگشاییم
فریاد بزنیم:
ای عشق سلام!!!!
روزت بخیر!!!!
بیا اجازه ندهیم عادت بیاید توی روزگارمان
جا خوش کند و بخندد همچنان به ما
زندگی را تکرار نکنیم
زندگی را زندگی کنیم بی بهانه!!
هر صبح اغاز شویم دوباره عاشق شویم
من عاشق تو باشم تو عاشق من
بیا ابروی عشق باشیم....!!
یادمان نرود طعم نگاه های ترمان....
بیا هر روز که بیدار می شویم پنجره دل را بگشاییم
فریاد بزنیم:
ای عشق سلام!!!!
روزت بخیر!!!!
بیا اجازه ندهیم عادت بیاید توی روزگارمان
جا خوش کند و بخندد همچنان به ما
زندگی را تکرار نکنیم
زندگی را زندگی کنیم بی بهانه!!
هر صبح اغاز شویم دوباره عاشق شویم
من عاشق تو باشم تو عاشق من
بیا ابروی عشق باشیم....!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی