آخرین خاطرات سال 1393
دوستای باباجون که از شیراز اومده بودن خونمون ...
ومهراساجون شده بودی یک فرشته کوچولو واسه عمو سعید و این دوروزی کلی خوشحال بودی که عموهای جدیدی پیدا کردی
اینم مهراسا با دختر خالجون
مهراسا بقول خودش داره دوزیدن میکنه
و میخواد بافیدن کنه
اینم از اتفاقی که واسه امیرعلی جون تو مدرسه افتاد وخدا بهمون رحم کرد بخیر گذشت...
اولین باری که موهای دخترمو بافتم..
اینجا مرکز کاردرمانی دختر نازمه
دوتا پسرخاله های شیطون