قلب من امیرعلی جونقلب من امیرعلی جون، تا این لحظه: 18 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
نفس من مهراسا جوننفس من مهراسا جون، تا این لحظه: 12 سال و 21 روز سن داره

ریکا و کیجای من

بابایی متولد ساری و مامانی متولد نیشابور پسری متولد نیشابور و دختری متولد ساری محل زندگی ساری

مهراسا تنها رفته پارک

اینم از عکسهای مهراسا جوونی     که تنها خودش بدون و مامانی و بابایی رفته پارک  همراه عموی جدیدش عمو علیرضا                         دخترم دردانه ی زیبایم عزیز تر از جانم پاره ی تنم دوستت دارم ...  صدای دلنوازت را نگاههای معصومانه ات را شیطنت های کودکانه ات را اشک های بی کینه ات را دل پاک و مهربانت را    همه را دوست دارم می دانی... تو مژدگانی همه ی مهربانی های عالمی تو بهترین همدم و مونس منی و  با محبت ترین مهربان عالمی تو ارزنده تر...
5 اسفند 1394

ولنتاین94

  امسال هم برای من و بابایی به خوبی و خوشی گذشت اینم از جشن ساده ولنتاین ما که شما دوتا براتون سوال بود که ولنتاین چیه!! ...
27 بهمن 1394

آخر سال وروجکهای من

 زیباترین حس دنیا  دخترداشتن هست و زیبا ترین کلمات  دنیای شیرین دختر کوچولویی که تازه ادای بزرگترها و درمیاره و با زبون شیرینش هی بیشتر و بیشتر خودشو تو دل مامان و باباش جا میکنه....  قلب زندگی من...      اینم مهراسا خورشید زندگی من...  جیگرهای من تمام زندگیم شما دوتا وروجک هستید...      این عکس و دقیقا وسط خونه تکونی ازتون گرفتم بقول مهراسا جون موهاتونو خشن (فشن)کردید تا هردوتون   شکل پسرها باشید..  اینم وروجکهای خوشگله من...    اینم خونه مادر جون این لباسم مادر جون از سمنان برات سوغات گرفت دختر نازم. ...
27 بهمن 1394

مهراسا و آشپزی

اینم از وروجک آشپز مامان که عاشق آشپزی هست... مهراسا جون دختر شیرینم خواستم یکم از شیرین کاریهات بنویسم تا برات یک خاطره بشه گلم دختر عزیزم همیشه وقتی باباجون میخواد از من تشکر کنه عصبانی میشی و میگی من همه کارها رو کردم فقط باید از من تشکر کنیدا و کلی در گوش بابایی از دستپخت خودت تعریف میکنی و منم برای بابایی میگم که قبل اومدنش شما منو کلی سفارش میکنی که پیش بابا از آشپزی و کمک کردنت بگم. الانم جدیدا یاد گرفتی حسابی زیر آب میزنی... اینم یک نمونه از آشپزی با عکس یهویی .......                     ...
12 بهمن 1394

یلدای 1394منزل برادر خوبم آقای خاذنه

بچه های گلم  پسرم و دختر نازنینم  امسال شب یلدای متفاوتی برای شما بود  و مثل هرسال که خونه بابا بزرگ می رفتیم نبود امسال رفتیم خونه دوست باباجون عمو علیرضا و به شما دوتا وروجکم که حسابی خوش گذشت و کلی با حسین و محمد و طهورا بازی کردین                امسال یلدا به همه ما حسابی خوش گذشت عمو علیرضا دوست خوب باباجون هست و برای منم مثل یک برادر مهربون برادری میکنه و لیلا خانم هم امشب کلی زحمت کشید و خلاصه حسابی انداختیمشون تو زحمت و یک شب بیاد موندنی شد برای همه ما.... امیدوارم بتونم تو شادیهاشون زحماتشونو جبران کنم..   ...
6 دی 1394

سال 1394

سلام فرزندان من و دوستان مهربانم که همیشه بیاد من و بچه هام هستید خیلی وقته بخاطر گرفتاری و زیادی کارهام نرسیدم به وبلاگ برسم و الان کلی عکس برای گذاشتن دارم    اینم مهراساجون بعد از یکسال دخترم تو این مدت برا خودش خانمی شده با کلی خاطرات تلخ و شیرین ولی سعی میکنم بزودی زود بیام و وبلاگ و اپدیت کنم. امیرعلی جون هم واسه خودش حسابی مرد شده.                                                ...
1 دی 1394

تولد 10 سالگی پسرم

پسرم عزیزم و قلب زندگی من میلادت مبارک   روز تولدت عزیزم مهمان داشتیم و دایی وحید اومده بودند شمال وتو جشن تولدت بودن پسرم باورم نمیشه به این زودی 10بهار و خزان و دیده باشی دیگه حسابی مرد شدی.....   ...
20 مرداد 1394
1